زبانحال حضرت زهرا سلاماللهعلیها قبل از شهادت
اشــكــم ولي ز چـشــم مدينه چكيـده ام يــاسم كه جـای بـاغ به در آرمـيـده ام چون ابرپشت پاي علي اشك ريخته ام چون آه در هـواي عـلـي پَـر كشيده ام اي شبه مــردهای مـديـنه چـه مي كنيد من ذوالـفـقـار خـستـه ولي آب ديده ام گفتي صلاح نيست كه نفـرينشان كني دست از دعا كشيدم و عزلت گزيده ام همچون نـسـيم در زده ام خـانه هايشان هر شب به كوچه هاي مديـنه وزيده ام در جـلـوه ام دوباره مكــرر نمی شـوم چون فرصتي گذشته ام و سر رسيده ام نـفـسـي فدا لنـفـسك يا مرتضی عــلـی هرچه بـلای توست به جانم خريده ام |